Autoconverted from "24.srt"

 

.

اينها همان چيزهايي هستند که او آنها را ثبت مي کرد

 

حتي اينها مال چندين سال پيش است...

 

دفترچه مادرم!

 

(قسمت 24)

 

اين از آنها نيست.اينها مال بانو هن است
که آنها را زماني که بانوي خدمتکار بوده است نوشته است

 

اما چرا يانگم آن را دارد...

 

اين درباره ي آشپزي است,پس او
سعي داشته که به او...

 

روش پختنش را بياموزد

 

و در اين کتابها فقط کالا هاي
ورودي و خروجي به قصر نوشته شده است

 

و نه چيزهايي را که بانوان قصر
براي خودشان استفاده مي کردند

 

اين ها را برگردان

 

باشه

 

شما مطمئن هستيد؟

 

من مطمئن نيستم که چه چيزي
را از ميان اين اسناد او قصد دارد پيدا کند

 

اما اين کتاب ها چيز هاي جديدي نيستند

 

و اگر چيزي هم وجود داشته باشد,
او آنها را بايد به خوبي مخفي کرده باشد

 

يانگرو,تو بايد مراقب کارهاي يانگم باشي
و تو گيوميونگ,بايد مراقب کارهاي بانو هن باشي

 

يونگ سنگ,آيا تو کتابها ي من را نديدي؟

 

کتابها ؟

 

بله.کتابهاي حسابرسي
که من اين زير گذاشته بودم...

 

آنها ناپديد شدند

 

واقعا؟ آيا تو دنبال آنها گشتي؟

 

ممکن که تو آنها را جاي ديگري گذاشته باشي

 

نه

 

آيا ممکن که تو بخاطر گم شدن آنها
از طرف بانو هن سرزنش بشوي؟

 

بهتر که تو الان به او اطلاع بدهي

 

ممکن که يانگرو آنها را برداشته باشد

 

چرا او؟

 

آيا او براي اين کار دليلي داشته است؟
او هميشه ما را اذيت مي کند

 

اين يک آزار

 

چي شده؟

 

مشکل چيه؟

 

بانو,راستش...

 

من کتابهاي حسابرسي را گم کردم

 

نه,او آنها را گم نکرده
آنها دزديدن

 

دزديدن؟

 

بله.يانگ آنها را در
اتاقش گذاشته بود...

 

اما آنها دزديده شدند وقتي که
يانگم از اتاقش بيرون رفته بود

 

من متاسفام

 

بسيار خوب.آنها دوباره کتابها را بر مي گرداند

 

آدم هايي که عصبي هستند از اينکه
تو فعاليت هاي آنها را ثبت کردي آن کتاب ها را برداشته اند

 

اما آن کتابها بر اساس اسناد بايگاني شده اند
و آنها آن کتاب ها را بر مي گرداند

 

آيا شما آن کتاب ها را پس مي گيريد؟

 

چي؟

 

اين ها...

 

چرا من بايد آن ها را پس بگيرم؟ چرا؟

 

يانگرو,دفترچه ي من کجاست؟

 

من...تو درباره ي چه چيزي حرف مي زني؟

 

يانگرو,آنها را برگردان
آن براي من بسيار مهم است

 

اگر من مي خواستم آنها را ببينم,من از تو اجازه مي گرفتم
براي اينکه ما هم اتاقي هستيم

 

پس چرا من بايد آنها را برداشته باشم؟

 

چرا دفترچه تو را؟ تو هميشه سعي مي کني که
من را بخاطر هر چيزي سرزنش بکني؟...

 

و الان که بانو هن بانوي اول
قصر شدند

 

نه,اين درست نيست

 

فراموش کردي!من الان مجبورم که کار بکنم

 

و تو کار ديگري انجام مي دهي

 

و براي اينکه يانگم خيلي خوبه بانو هن
اين کار را فقط به تو داده يانگم

 

و او فقط به من مي گويد
که برو آب بياور!

 

تو چيکار مي کني؟
آن را پس بده!

 

نه اين مال تو نيست!

 

پس آيا اين مال تو است؟

 

بله,آن مال من است!آن را بده!

 

پس بگذار ببينم اگر خط تو است

 

چيکار مي کنيد؟!

 

چيکار مي کنيد؟

 

اين دفترچه چه کسي است؟

 

من نمي دانم.يانگرو داشت آن را نگاه مي کرد
پس من اين را از او گرفتم...

 

تو اين را از کجا آوردي؟

 

در گوشه اي از ساختمان...

 

من آن را در کنار درختي پيدا کردم
من قصد داشتم که صاحبش را پيدا کنم...

 

اما يونسنگ آمد و...

 

اين به نظر مي رسد که خيلي قديمي است
اين مال شما است؟

 

مينگي هرگز به من نمي گفت که اين را کجا مي گذارد
و من همه جا را به دنبال اين گشتم

 

اين ممکن که از کجا آمده باشد؟

 

اين را يقينا يانگرو مي داند

 

درسته.آنها ممکن که برگشته باشند

 

ها؟

 

آدم هايي که عصباني هستند ممکن که
آنها را برگر دانده اند

 

من نمي توانم اجازه بدهم که
کسي دفترچه مادرم را ببيند

 

تو آن را پيدا کردي؟ تو ممکن آن را برداشته باشي؟

 

چرا تو...!

 

تو کتابهاي يانگم را برداشتي,چرا که تو نه,ا؟

 

همه ي شما ها به نظر مي رسد که
به نتيجه اي رسيديد

 

چرا من اين کار را بکنم؟!چرا؟!

 

هرگز,پس

 

زماني که من کتاب ها را برگرداندم...

 

چي؟ آيا تو را گرفتند؟

 

نه,من آن ها را به خوبي برگرداندم,
اما دفترچه يانگم...

 

من آن را بر نگرداندم

 

من قصد داشتم آن را بعد از
اينکه نگاه کوتاهي کردم برگردانم

 

اما بانو هن را گرفت
براي اينکه يونسنگ

 

پس او فهميد که تو آن را برداشتي؟

 

نه.من پافشاري کردم
که من آن را بيرون پيدا کردم

 

و بانو هن درباره ي آن چيز زيادي نگفت

 

يانگم,من چي بايد
بگم به بانو چويي؟

 

اول به او مي گويم که چه اتفاقي افتاده

 

و؟

 

و دفترچه محتوي آشپزي بوده

 

من قصد داشتم آن را به سرعت نگه کنم و
آن را برگردانم...

 

تو بايد از من اطاعت مي کردي!
چرا تو همه چيز را خراب کردي؟!

 

بانو هن آن را به يانگم مي دهد

 

و او از يانگم درباره ي آن مي پرسد...

 

از آنجايي که آن در دست تو بوده,
اين معني اش اين است که تو آن را دزديدي!

 

اما,بانو,بانو هن آن را به يانگم نداد

 

منظورت چيه؟

 

بانو هن نمي دانست که آن مال چه کسيه
و او از من پرسيد که آن را کجا پيدا کردي؟

 

پس آن نمي دانسته که آن در اتاق يانگم بوده است

 

و به نظر مي رسد که آن براي يانگم خيلي مهم
است

 

او گم شدن کتابها را گزارش کرده بود اما
دفترچه را نه

 

پس ما نمي توانيم آن را پس بگيريم

 

اگر آن مال بانو هن نيست,پس چرا
يانگم چنين دفترچه ي قديمي را دارد؟

 

من مي دانم. اين دفترچه ي چه کسي است

 

مي تواند آن مال بانويي باشه
که به قصر آمده است...

 

تو بايد مثل قبل عمل کني

 

فراموش نکن.اگر او دوباره از تو پرسيد,
تو پا فشاري کن که آن را پيدا کردي

 

تو بايد آن را رد کني

 

و ببين که آيا يانگم با بانوان قصر
رابطه اي دارد

 

باشه

 

بانو هن نمي داند که آن مال چه کسي است و او
از تو مي پرسد که تو کجا آن را پيدا کردي؟

 

مي تواند آن مال بانويي باشد که تازه گي
به قصر آمده است؟

 

بانويي که همراه من آمده است...
آنها بانو جنگ و بانو جين بودند...

 

اما بانو جنگ پيش از اين اتفاق قصر را ترک کرده بودند

 

و بانو جين
سرپرست بانوان است...

 

آنها نمي توانسته که يانگم را
ملاقات کرده باشند...

 

پس اگر آن مال بانو هن نيست...
پس مال چه کسيه؟ کي؟

 

مينگي!پارک مينگي!

 

بانو چويي خواستند
که فورا به آبدار خانه برويد

 

باشه

 

آخر دفترچه چه نوشته شده بود؟

 

ها؟

 

تو گفتي که آن را خوانده بودي
آخرش چه اتفاقي افتاده بود؟

 

من همه ي جزئياتش را نخوانده بودم...

 

من در آخرين روز خواندم که
روز جشن تولد مادر يونسان بود

 

چگونه...آن ازکجا آمده است؟

 

چگونه يانگ مي تواند
دفترچه مينگي را داشته باشد؟

 

اين چيه؟

 

من نمي دانم

 

آيا تو قصد داري آن را تکذيب کني
در حالي که تو آن را مخفي کردي؟!

 

من براي اولين بار آن را مي بينم

 

پس چرا تو از دستور من اطاعت نکردي
و به آشپزخانه قصر رفتي؟

 

چگونه جرات مي کني که به ما چنين دروغي بگويي؟!

 

دروغ نمي گويم!

 

پس او چه چيزي پيدا کرده بود؟!

 

آن دفترچه کوچکي بود...

 

من نتوانستم که آن را با دقت نگاه کنم

 

پيل دو گفت چيز ناشناسي
او گفته که يانگم دختر خوانده ي سر آشپز داگو است

 

چه کسي به قصر آمده شبيه
دختر مينگي؟

 

چي؟ دختر مينگي؟

 

بله

 

تو گفتي که آن پسر نبوده؟

 

درسته...اما او واضحا پسر بود

 

چگونه يک پسر مي تواند آشپز قصر باشد؟

 

من درباره ي آن فکر مي کنم,
اما پيل دو او را از نزديک ديده بود

 

من مطمئن نيستم...

 

او با هيجان وسايل را نگاه مي کرد
و آنها را گرد گيري مي کرد...

 

و وسايل را تميز مي کرد

 

چه کسي اين ها را به تو گفته؟

 

هيچ کس,اما...

 

پس تو خودت اين کار ها را کردي؟

 

مادر من هميشه اين کار را مي کرد
هر وقت که طوفان مي آمد...

 

وقتي که آب گل آلود مي شد
غذا ها مزه اش تغيير مي کند و فاسد مي شود

 

يانگم...يانگم...
دختر مينگي است

 

آيا تو چيزي درباره ي يانگم فهميدي؟

 

نه هنوز

 

چيز متفوتي نه هنوز

 

بانو هن و يانگم به
يکديگر چيزي نگفته اند؟

 

آن معلوم که آنها درباره ي آن چيزي نمي دانند

 

خوبه؟

 

مراقب آنها باش

 

باشه

 

اين جا فعاليت هاي مشکوکي انجام گرفته؟

 

من به تدارکات قصر رفتم
و به نظر مي رسد که

 

کار هاي مرموزي را در انجا انجام مي دهند,
که مربوط به عموي شما است

 

بانو

 

بانو!

 

گيوميونگ

 

موضوع چيه؟

 

يانگم...يانگم...

 

بله,يانگم چي شده؟
چي شده به من بگو

 

آن دفترچه متعل به ميونگي است

 

ميونگي کيه؟

 

ميونگي بهترين دوست بانو هن بود

 

اما من او را کشتم

 

در زمان سلطنت يونسان,من ريختم
چيزي را در درون غذاي ملکه مادر

 

که براي او مضر بود
کسي که به خانواده ي ...

 

ما آسيب رسانده بود
و مينگي مرا ديد

 

ما براي او دسيسه چينديم که
او با يکي از نگهبانان رابطه داشته...

 

و ما به او زهر داديم

 

اما يک روز,مينگي يک دفعه
در خيابان پديدار شد

 

پس من از برادرم خواستم که
او را فورا بکشد

 

او گفت که به او تيري اصابت کرده و مرده

 

اما دخترش...
حالا دخترش پيدا شده

 

ممکن که او...?

 

يانگم باشه

 

اما آن مسلم نيست...

 

براي اطمينان...براي اطمينان

 

من نمي دانم که چگونه و چرا
او به آشپزخانه سلطنتي برگشته...

 

اما اگر او از آن موضوع با خبر باشد,
اگر او به بانو هن بگويد...

 

يانگم و بانو هن هنوز از موضوع
يکديگر با خبر نيستند

 

اگر او مي دانست,او مي بايد يانگرو را
از قصر بيرون مي انداخت...

 

هنگامي که او دفترچه را گرفت
از من چيز ديگري نپرسيد

 

و چيز ديگري اگر اتفاق مي افتاد
و يانگم هم عکس العملي از خود نشان مي داد

 

و همه چيز آرام است.پس ما بايد
نگذاريم که آنها با هم ارتباط برقرار کنند...

 

و از موضوع مطلع بشوند

 

و ما بايد به آينده فکر کنيم
و بايد اول به عمو اطلاع بدهيم

 

من به يانگرو مي گويم که هر چيز
غير عادي از فعاليت هاي يانگم را گزارش کند

 

خوبه...

 

من دفرچه ام را گم کردم,
حالا چه اتفاقي مي افتد...

 

اگر کسي مادر من را بشناسد؟
من بايد اين را به بانو هن بگويم؟

 

او به من کمک خواهد کرد؟

 

آن دوست!بهترين دوست مادرم!

 

من اميدوارم که هر چه زودتر او را ببينم
من آشکارا ردي از او پيدا کردم...

 

او را به زودي پيدا مي کنم...

 

درسته,سرکه خرمالو!
من خودم او را پيدا مي کنم

 

اينجا اتفاقي افتاده؟

 

نه...

 

تحقيقات شروع شده
و تحقيقات در تدارکات قصر شروع شده...

 

و همين طور در انبار هاي مواد غذايي قصر,
و همين طور در حرم سراها...

 

و همه مسوليت هايشان را به خوبي انجام مي دهند

 

اين جا چه اتفاقي افتاده؟!

 

به نظر مي رسد که همه چيز از زماني...

 

شروع شده که ماموريت
بانوي حسابدار شروع شده...

 

تو ميگويي که اين مشکل بزرگ
فقط به خاطر بانوي حسابدار است؟

 

و همه صرفه جويي مي کند

 

و اين ها از زماني اتفاق افتاده
که آن بانو شروع به حسابرسي کرده

 

آنها ترسيده اند
و کارشان را به خوبي انجام مي دهند

 

براي همين که آن جدي شده است

 

چي...

 

آقا!

 

منظورتان چيست,قربان؟

 

ما تحت بازرسي هستيم
به وسيله ي دفتر بازرسي قصر

 

قربان,من فکر مي کنم که ما بايد
به خاطر رسم و رسومات قبلي يمان تقاص پس بدهيم

 

شما اين را مي دانستيد؟

 

بانو هن الان قدرت را در دست دارد
...

 

و بانوان قصر,و اما او ناگهان
قدرتش را افزايش داد

 

شما بايد قبل از انجام اين کار ها جلوي آنها را مي گرفتيد!

 

براي اينکه ملکه دستور داده بودند,
و بانو هن اختيار تام داشت

 

و من نمي توانستم کاري بکنم

 

بايد کس ديگري اين مقام را به دست بياورد

 

شما قصد داريد که چه کار بکنيد؟

 

تمام مواد غذايي که به قصر مي آيد
با بازرسي وارد قصر مي شوند

 

شما مي بايست سريع واکنش مي داديد

 

اين مشکل بزرگي است

 

اين چه آشوبي که
که در تدارکات قصر افتاده؟

 

تمام قسمت ها مسولانشان جابه جا شدن
يا همه عوض شدند

 

اينجا يک مشکلي وجود دارد؟

 

مامور آشپزخانه
بانوي حسابدار...

 

تمام چيزها را به دقت
ثبت مي کند

 

ماموران بايد بفهمند و گزارش بدهند
به تدارکات قصر...

 

که براي چه مقدار سفارشات
کاهش يافته

 

پس مقدار سفارشات بايد در آينده
بيشتر از الان کاهش يابد

 

اين مشکل نيست
و آنها مديران اداره ي قصر را توبيخ مي کنند

 

خودم,و وزير اف,
و ديگر مقامات مربوطه را هم همين طور

 

پس وزير اف مي خواهند شما را در
رقاص خانه به طور مخفيانه ببينند

 

باشه

 

تمام بخشهاي قصر
در زير بازرسي هستند

 

متشکرم

 

من نمي دانستم که يک بانوي حسابدار
مي تواند اينقدر اطلاعات جمع آوري کند

 

اين براي اين است که بانو هن و بانو سو
کارشان را به خوبي انجام داده اند

 

اين فکر شما بود

 

از شما متشکرم,پادشاه
ديگر نبايد نگران باشند

 

اما ما کارمان اينجا تمام نمي شود

 

اولين گزارش ما
به دست پادشاه رسيد

 

چگونه ممکن است که تمام سفارشات قصر فقط
توسط پانسول چويي تهيه بشود؟

 

من گمان مي کردم که من تمام کار هاي لازم را براي
کاهش دادن هزينه ها انجام داده ام

 

در طول مدت پادشاهي ام

 

و همين طور نيمي از مواد غذايي قصر داراي
مشکلاتي بوده اند

 

چگونه اين اتفاقات
ممکن است؟

 

ما بايد از بازرگانان
بيشتري استفاده کنيم

 

بله,اعلي جناب

 

مواد مصرفي بايد کاهش بيابد
و تمام زير دستان شما بايد تعويض بشوند

 

و شما بايد از بازرگانان
بيشتري استفاده کنيد...

 

تا با هم رقابت کنند

 

مشکلي نيست

 

بله,قربان

 

من مي توانم زير دستان خود را
با افراد ديگرم جايگزين کنم

 

و مي توانم مشکلات فروشندگان را نيز
به طور کامل حل کنم اما...

 

مشکل با افرادي که
عمدا سيستم

 

من را آشفته کردند

 

درسته,قربان
اولين مضنون بانو هن است...

 

اگر رئيس ماموران حرم سرا بفهمد

 

او بايد آن را ابتدا به من گزارش مي کرد
از زماني که من مسول تدارکات شدم

 

پس چرا آنها با جديت
ابتدا واکنش نداده اند؟

 

اينجا چيز مشکوکي وجود دارد
کسي سعي دارد که به ما ضربه بزند

 

من فکر مي کنم که بايد اول آن را حل کنيم
پس بايد بفهميم کي اول شروع کرده؟

 

بله,قربان

 

بعد از آن,ما وارد عمل خواهيم شد

 

درسته

 

آن چيه؟

 

من ديدم که يانگم
اين را زير يکي از دروازه هاي قصر پنهان کرد

 

آن چيه؟

 

تو اينجا بمان.من اين را به او مي دهم

 

کجا...کجا تو اين را پيدا کردي؟

 

يانگرو ديده که يانگم آن را زير
يکي از دربازه ها مخفي کرده و آن را براي من آورد

 

پس او نه تنها آشپزخانه قصر را بلکه
تمام ساختمان ها را بررسي کرده,

 

بله

 

او يک مامو بازرسي است
که همه جا را بررسي کرده و او مينگ جو بوده

 

اين عجيبه.چگونه مي تواند کسي با چنين مقام پاييني
اين کار را انجام داده باشد؟...

 

و چيز ديگر اينکه او قبلا در گارد سلطنتي بوده

 

و آخرين گزارشي که براي پادشاه ارسال شده بود
او براي پادشاه نوشته بود

 

اما مقام او به اندازه ي کافي بالا نيست
که اين چنين کاري را بکند...

 

اما مشکلي نيست که چه مقامي دارد,
شما مي توانيد او را تنزل مقام بدهيد

 

خداحافظ

 

درسته,درسته...مراقب باش,يانگم

 

بگذار لحظه اي تو را ببينم

 

باشه

 

من از شما درخواست مقدار بيشتري
شراب مي کنم...

 

از زماني که قيمت برنج افزايش يافته است

 

من مي خواهم تو را ببينم,نه شما را

 

بله,قربان

 

با او خوش رفتار باش,اگر چيز ديگري خواست
به حسابش بگذار

 

مي داني که چيکار کني؟

 

با او به خوبي رفتار کن,باشه؟ برو

 

قربان,شما من را صدا زديد؟

 

شما بانوي آپزخانه را مي شناسيد؟

 

کي؟ آه,يانگم
او دختر خودم است

 

او با من بزرگ شده تا زماني که
او به قصر آمد

 

آره؟ تو مينگ جو را هم مي شناسي؟

 

مينگ جو هو؟ بله,من او را مي شناسم

 

چگونه او را مي شناسي؟

 

شما به طور مختصر مي خواهيد
يا بلند,با جزئيات؟

 

با جزئيات بگو

 

خوبه,خيلي قبل از اين ها
او به خانه ي من آمد...

 

و زن من ظاهر شد...
راستي,و با زنم صحبت کردم...

 

قيمت برنج افزايش يافته,
پس مقدار بيشتري به ما پول بدهيد

 

نمي تواني بيشتر از اين توضيح بدهي؟!

 

من با يانگم به دايه ملکه
خدمت کرديم

 

پس يانگم و مينگ جو از آنجا همديگر
را مي شناسند؟

 

درسته.او خيلي بخشنده است
ما با هم به ساحل رفتيم

 

و او خودش يک خرچنگ بزرگ گرفت..

 

هي!آيا مينگ جو
بانو هن را هم مي شناسد؟

 

درسته.بانو هن زماني که بانو ي
اول شد

 

من و مينگ جو هو به او شرافتمندانه کمک کرديم

 

من او را به بندر سونگ پا بردم

 

و کشتي شروع به
حرکت به طرف بندر يونگ هو کرد

 

من گفتم, ''کشتي بر گرد!''

 

و ما به او کمک کرديم!

 

داستان جالبي بود,به هر حال

 

برو بيرون

 

ما نمي توانيم با رئيس
امور داخلي قصر بکنين,درسته؟

 

نه,قربان.من فهميدم
که مينگ جو پشتيباني ندارد

 

آيا مينگ جو هو
پسر آقاي اک سو نيست

 

بله
او پسر اوست

 

بله. او پس از حمله به
شورشيان در بندر سوم

 

و يک پيروزي موفقيت آميز بدست آورده...

 

و او مقام رئيس گارد سلطنتي را دريافت کرده

 

رئيس گارد سلطنتي؟

 

پس او کسي را ندارد که به او کمک کند و پشتيبانش باشد

 

او اين کار را براي
بدست آوردن نام و شهرت کرده است

 

شما مي دانيد که افرادي مثل او پيدا مي شوند

 

پس او را کنار مي گذاريم.

 

اگر شما چنين افرادي را
که اينچنين کارهايي را مي کند تنبيه نکنيد

 

افراد ديگري مثل او
دوباره پديدار خواهند شد

 

درسته,اين کارها تقصير او بوده
من يا او را تبعيد مي کنم يا مقامش را از او مي گيرم...

 

تا ديگر در اين کار ها
دخالت نکند

 

بله,قربان

 

و با بانو چويي بحث و گفتگو مي کنم
که با بانو هن چيکار کنيم

 

درسته

 

چگونه پسر اک جو
بانو هن را مي شناسد و اين کار را براي او انجام مي دهد؟

 

راستي,او بد اشتباهي کرده
که خودش را با وزير اه در گير کرده

 

الان چه اتفاقي مي افتد؟

 

آقاي اه گفت که
با او کاري مثل تبعيد مي کند

 

پس ديگر او نمي تواند در
کار غذاي قصر دخالت کند

 

افسوس که او
آدم لايقي بود

 

او مي تواند از اين کار جلوگيري کند
اگر قبل از اينکه اتفاقي بيفتد عقب بکشد

 

راستي تو درباره ي چه چيزي
مي خواستي صحبت کني؟

 

دختر بانو پارک پديدار شده

 

بانو پارک

 

چي؟ دختر بانو پارک؟!

 

بله

 

کجا!او کجاست!

 

او در قصر است

 

قصر؟!

 

دختري که با بانو هن بود,
که اسمش يانگم بود...

 

منظورت دختري بود که در روز مسابقه
غذا ها را سرو مي کرد؟

 

بله

 

پس,پيل دو راست مي گفت

 

اين نامه مال او است

 

الان وقت فکر کردن
در مورد مواد غذايي قصر نيست

 

اگر بانو هن آن را بفهمد,
خانواده ي ما که مقامش را

 

براي 5 نسل حفظ کرده است
يک روزه نابود خواهد شد

 

خوشبختانه,بانو هن نمي داند
يانگم دختر بانو پارک است

 

بانو هن هنوز نمي داند؟

 

نه

 

از کجا مي داني؟

 

مطمئن هستيم

 

مطمئن؟ مطمئن؟!

 

در اين دنيا
هيچ چيز مطمئني وجود ندارد!هيچي!

 

شما بايد هرچه سريع تر واکنش بدهيد

 

شما قصد داريد با بانو هن
چيکار بکنيد؟

 

ما هنوز تصميمي نگرفتيم

 

پس؟...

 

مقدار کمي آتش مي تواند
در پشت سرت پر قدرت تر بشود

 

قربان وزير اه گفته که او را
تبعيد مي کند

 

پس ديگر او نمي تواند در
امور قصر دخالت کند

 

افسوس
که او آدم لايقي بود

 

او مي تواند از اين کار جلوگيري کند
اگر قبل از اينکه اتفاقي بيفتد عقب بکشد

 

بانو چويي,شما بايد الان
در قصر باشيد...

 

اينجا چه کار مي کنيد؟

 

من بايد چيزهايي را به شما مي گفتم,
پس لطفا من را ببخشيد

 

شما صدمه خواهيد خورد.پس پايتان را
کنار بکشيد قبل از اينکه وزير اه دست به کار بشود

 

پس شما برويد اگر
آمديد که اين حرف ها را بزنيد

 

حتي اگر من مقامم را
از دست بدم

 

و نتوانم ديگر وارد قصر بشوم

 

من نمي توانم اين کار را بکنم

 

اگر نمي تواني از کوه بالا بروي
اما مي تواني آن را دور بزني و به هدفت برسي

 

من فکر مي کردم که شما با بانو چويي
و يا پانسول چويي فرق مي کنيد...

 

حتي اگر شما از يک خانواده باشيد

 

من فکر مي کردم شما با آن هايي
که آدم مي فرستيد که...

 

بانو هن را بدزديد يا با آن سود جويان فرق مي کنيد

 

آن براي من رنج آور است

 

اما چگونه ادامه بدهم؟...

 

هيچ کس در کنار من نبود هنگامي که
من از ميان اين خاطره ي دردناک رد مي شدم

 

اين فقط يک بهانه است؟!

 

شما مي گوييد اين يک بهانه است؟
شما نمي دانيد که چه احساسي ...

 

وقتي که کسي در کنار شما نيست
هنگامي که شما نمي دانيد چه کاري را بکنيد؟

 

سرانجام,جايي که من به آنجا تعلق
دارم خانواده ي من است

 

من به معبد اکه آمدم
هنگامي که در حال رنج روحي بودم

 

من نبايد به آنجا مي آمدم,
اما من به هر حال به آنجا آمدم

 

من شما را شاد در حال خريدن يک قلم ديدم

 

و ديدم که يانگم از آن استفاده مي کند

 

به هر حال...

 

من مي توانم با حرف هايم
شما را از مقامتان خلع کنم

 

و يانگم هم مجازات خواهد شد
مطابق قانون قصر

 

هنوز شما نمي خواهيد که عقب بکشيد؟

 

من او را به خاطر خودش تهديد کردم
اميدوارم که حالش هميشه خوب باشد...

 

اگر شما عقب نکشيد,آن به نفع من نيست
پس من مي بايست چه کار بکنم؟

 

من مي توانم با حرف هايم
شما را از مقامتان خلع کنم

 

و يانگم هم مجازات خواهد شد
مطابق قانون قصر

 

تو داري چي مي گي؟
او به گارد سلطنتي برگشته؟

 

مطابق قانون
واحد بازرسي

 

او به صورت موقت به اينجا آمده بود
او يک جنرال گارد سلطنتي...

 

و به اينجا آمده بود تا جاسوساني را پيدا کند
زيرا حرکاتي در اينجا مشاهده کرده بود...

 

پس رئيس گارد سلطنتي
دوباره او را بازگرداند...

 

به خاطر اينکه او تنها کسي که
که در اين کار ها مهارت کافي دارد...

 

و او به خارج از
قصر منتقل شده

 

تو مطمئني؟

 

بله,قربان

 

من فکر مي کنم که بهتر
ما او را به حال خود بگذاريم

 

حال که به بيرون از پايتخت رفته,
الان مشکل که کاري انجام بدهيم

 

ما مي توانيم
بعدا حسابش را برسيم

 

ما بهتر که حالا که او آرام شده
به او کاري نداشته باشيم

 

من از شما درخواستي داشتم
قبل از اينکه شما برويد

 

ما نمي توانيم وزير اه را
با اين مدارک محکوم کنيم

 

فقط خودمان را در
خطر مي اندازيم

 

اگر شما مي خواهيد,پس بايدمدارک قابل اطمينان بيشتري جمع آوري کنيد

 

بله,قربان.پس لطفا به من تعدادي سرباز بدهيد

 

به هر حال اين چيزي نيست که
که گارد سلطنتي خودش را درگير آن کند

 

اما شما مي توانيد از آنها در زمان خارج از وظيفه استفاده کنيد

 

اشکالي ندارد

 

متشکرم,قربان
من کار هاي خود را مخفيانه انجام مي دهم...

 

تا زماني که مدارک قابل اطميناني پيدا کنم

 

باشه,مراقب باش!

 

من شنيدم که شما به خارج از پايتخت مي رويد

 

من بهتره که به سرکار خودم برگردم

 

شما بايد با ايمان
باشيد در گارد سلطنتي

 

بله,قربان

 

بله...

 

شما به خارج از پايتخت مي رويد
چه اتفاقي افتاده؟

 

من بهتره که به سرکار خودم برگردم

 

مي تواند که اين مربوط به اين موضوعات باشد...

 

آه,نه,نگران آن نباش

 

اما چرا شما را انتقال دادند...

 

اين به اين معني که شما تنزل مقام گرفتيد؟

 

منظورم... بله

 

شما همه ي کارها را انجام داديد,
اما شما تنزل مقام گرفتيد...

 

من خودم درخواست کردم.نگران نباش

 

بنشينيد

 

شما احتمالا مي دانيد که اين ها چي هستند

 

اين ها دفاتر حسابداري
آشپزخانه مال ماه پيش است

 

شما مي دانيد که اين مشکل بزرگي
براي مقامات رسمي قصر و...

 

براي همه بخش ها ديگر است و به اين

 

دليل که من بايد اين ها

 

را مشخص کنم که اين مواد
غذايي به کجا و چگونه مصرف شدند

 

من نمي توانم بپذيرم که
يک رسم بوده است

 

و اين کار ها لزوما فقط به خاطر رسم بوده

 

اما من به شما يک فرصت مي دهم

 

و مي خواهم يک بار ديگر به شما
اعتماد کنم

 

اين به خاطر اينکه من به شما اطمينان دارم
که شما مطابق دستور من عمل مي کنيد...

 

و ديگر اينکه من به کمک شما نياز دارم
و دوباره از شما مي خواهم که کمکم کنيد

 

و من مي دانم که اي آخرين باري که شما
اين کار را کرديد

 

چي شد؟

 

بانو هن به آنها کمک کرد

 

او واقعا آنها بخشيد

 

بخشيد؟ ...

 

بانو,متشکريم
اين اتفاق دوباره نمي افتد

 

بله,مام.اين اتفاق هرگز اتفاق
ديگر نخواهد افتد

 

خوبه,من براي همين شما را بخشيدم
پس نگران نباشيد و به سر کارهايتان برگرديد

 

بله,مام

 

چه اتفاقي براي بانواني که
به بانو هن بي احترامي کرده بودند اتفاق افتاد

 

اونها چگونه مطيع شدند؟

 

آن به خاطر بخشندگي بانو هن است

 

بخشنده گيش؟

 

من ديگر نمي دانم که آن را
چي صدا بزنم؟

 

قدرت؟ يک چيزي شبيه آن

 

زماني که من بانو ي اول شدم

 

من همه را مي ترسم,
''و بعد آنها را مي بخشم''

 

شما مي دانيد که منظورش چيه؟

 

نه

 

موضوع چيه؟ مثل اينکه حالت خوب نيست؟

 

بانو...

 

من خودم قصد دارم که در مورد يانگم
و بانو هن

 

کاري بکنم
ما بايد کاري بکنيم

 

و آن براي شما سخت که
به آشپزخانه ها سر بزنيد,پس من اين کار را مي کنم

 

تو مي تواني؟

 

واقعا؟ تو واقعا قصد داري که انجام بدهي؟

 

بله,پس تو بايد کاري را بکني که من مي گويم

 

بانو,اينها دفاتري هستند
که من از سراسر آشپزخانه ها جمع کردم

 

کارت خوب بود

 

و هر چيز اضافي ديگر دوباره
به انبار تدارکات قصر بر مي گردد

 

و سفارشات به شدت کاهش يافته است

 

خوبه

 

من درباره ي آن شنيدم

 

درباره ي چيه؟

 

کارشما خوب بود!

 

من فکر مي کردم که شما قصد داريد
همه ي بانوان قصر را اخراج کنيد

 

تو فکر کري که من اين کار را مي کنم؟

 

بله

 

چرا؟

 

شما من را به سختي تنبيه کرديد
در حالي که من اشتباه کوچکي کرده بودم...

 

و شما من را به معبد
اهم فرستاديد

 

پس تو احساس بدي داشتي؟

 

بله

 

پس براي من يک کاري بکنيد

 

من الان دو ماه که
آشپزي نکردم

 

لطفا.اجازه بدهيد که کس
ديگري حسابرسي کند؟

 

نه

 

لطفا اجازه بدهيد

 

هنوز نه

 

چرا؟

 

هنوز 3 روز ديگر مانده
که دو ماه بشود

 

من قصد داشتم که تو فقط اين کار
را براي دو ماه انجام بدهي

 

واقعا؟

 

چرا؟ تو دلت مي خواهد که بيشتر اين کار را انجام بدهي؟

 

آه,نه.من از اينکه در کنار
شما آشپزي کنم لذت مي برم

 

مادر,من نمي توانم دوستت را پيدا کنم
من به همه ي ظرفهاي سرکه سر زدم

 

اما من نتوانستم او را پيدا کنم
من ميتوانم موضوع تو را به بانو هن بگويم؟

 

ميتوانم من نامه ات را به بانو هن نشان بدهم
من مي توانم,مادر؟

 

خردل را بيار

 

اين مال شما است ,بانو؟

 

بله

 

شما بايد از آن تمام کرده باشيد

 

درسته

 

غذا ها به نظر خوشمزه مي آيند

 

تمام شد.آن را سرو کن
باشه,بانو

 

دير کرديم.عجله کنيد

 

من اين را هرگز نديدم
اين مال کيه؟

 

درسته!چرا من
آشپزخانه را بررسي نکرده بودم؟

 

شما مي دانيد
اين شيشه سرکه مال کيه؟

 

من نمي دانم

 

آنها اجازه ي دست زدن به اين وسايل را نمي دهند

 

پس افرادي که
غذا را سرو مي کنند کجايند؟

 

احتمالا در آشپزخانه وسطي
براي سرو غذا رفتند

 

آشپزخانه وسطي؟

 

اين بايد سرکه خرمالو باشه
که خيلي قديميه

 

مزه ي اين سرکه
هر روز بهتر و خوشتمتر مي شود

 

اين خيلي خوبه

 

يانگرو

 

ها؟ چيه؟

 

يونسنگ

 

چيکار مي کنيد؟

 

بانوان کجايند؟

 

آنها رفتند که غذا ها را
سرو کنند

 

درسته؟

 

يانگم!

 

چرا تو شگفت زده اي؟

 

چي؟ منظورت چيه؟!

 

تو دوباره کار بدي کردي؟,ها؟

 

هي, تو هميشه من را
مقصر نشان مي دهي که اينگار دوست دارم به او ضرر برسانم

 

يانگم؟

 

چرا يانگم مضطربه؟

 

به تو من نگفتم؟

 

کارت خوب بود

 

آه, نه,شما همه چيز را درست کرديد

 

کبابت عالي بود

 

واقعا؟

 

بله,آن بهتر از من بود

 

آن سرکه خرمالو قديمه است

 

مزه اين سرکه هر روز
بهتر و خوشمزه تر مي شود

 

آنها کجايند؟

 

بانو!

 

تو اينجا ظرف سرکه را نديدي؟

 

آه,بانو هن آن را برد

 

بانو هن

 

بله.چرا؟

 

اينجا نايست
بيا اينجا را تميز کن

 

يانگم!موضوع چيه؟

 

يانگم

 

بانو